قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵
دست اندر لام لا خواهم زدن
پای بر فرق هوا خواهم زدن
نفی و اثباتست اندر عاشقی
صدمه در صور بقا خواهم زدن
در دبیرستان «لا احصی ثنا»
خیمهٔ خلوت جدا خواهم زدن
گام اندر عاشقی مردانهوار
از ثریا تا ثرا خواهم زدن
آه کاندر کار دل هر ساعتی
همچو موسی با عصا خواهم زدن
کم عیاران سرای ضرب را
نقد بر سنگ صفا خواهم زدن
همچو ایوب از برای مصلحت
دست در صبر و بلا خواهم زدن
بر لب دریای قهر از بوی لطف
بانگ بر خوف و رجا خواهم زدن
کمزنان را بر بساط نیستی
پای همت بر قفا خواهم زدن
از برون عالم جان و خرد
لاف تسلیم و رضا خواهم زدن
زخمهٔ اخلاص اندر صدر جان
بر نوای لا الا خواهم زدن
طرف دولت از برای بندگی
بر دوال کبریا خواهم زدن
تیر توفیق از کمان اعتقاد
بر دل کام و هوا خواهم زدن
کفر و دین را در مقام نیستی
بر نوای بینوا خواهم زدن
خویشتن را در مصال «قل کفی»
بر صف اهل رضا خواهم زدن
هم چو مستان در صف میخوارگان
نعرهٔ «انی ارا» خواهم زدن
ای سنایی با ثنایی هر زمان
چنگ در آل عبا خواهم زدن