غزل شمارهٔ ۷۰۲
خیز تازین خاکدان بیرون رویم
زین سرای مردگان بیرون رویم
زنده گردیم از حیات جاودان
زینجهان جان ستان بیرون رویم
راست از هم صحبتیهای کجان
همچو تیری از کمان بیرون رویم
تا شویم الا بما شاء را محیط
زین محیط آسمان بیرون رویم
گوهر بحر یقین آید بکف
گر ز صحرای گمان بیرون رویم
بینشان از بینشان آگه شویم
بینشان گر از نشان بیرون رویم
خیز تا بر موطن اصلی رسیم
از مقام سالکان بیرون رویم
خیز تا از مغز جان روغن کشیم
پس ز روغن شعله سان بیرون رویم
در بلا و در ولا قربان شویم
از تن و جان و جهان بیرون رویم
فیض تا چند از مکان و لامکان
از مکان و لامکان بیرون رویم