غزل شمارهٔ ۱۴۸۸
چو یارم دلبر دیگر نیابی
چنان دلبر درین کشور نیابی
چو روی خوب او مؤمن نبینی
چو کفر زلف او کافر نیابی
حریف سرخوشی ساقی رندی
چو چشم مست آن دلبر نیابی
بیابی ذوق از یک جرعهٔ می
که از صد ساغر کوثر نیابی
بیا و خرقه بفروش و به می ده
که سودائی ازین خوشتر نیابی
به درد دل بیا درمان طلب کن
ز من شکرانه بستان گر نیابی
غنیمت دان حضور نعمت الله
که عمری این چنین دیگر نیابی