غزل شمارهٔ ۱۳۶۳
در دو عالم یکست مثلش کو
کی بود مثل چون نباشد دو
به وجود او یکی است تا دانی
این دوئی از چه خاست از من و تو
به ظهور آن یکی هزار نمود
می نماید هزار اما کو
گنج و گنجینه و طلسمی تو
هر چه خواهی ز خویشتن می جو
میل با عاقل دو رو چه کنی
باش با عاشقان او یک رو
غیر اونیست ور تو گوئی هست
نبود هیچ هستئی بی او
نعمت الله یکی است در عالم
ور تو گوئی که دو برد می گو