غزل شمارهٔ ۴۲۸
دیده از نور جمال دوست چون بینا کنید
سر بلندان گوشه چشمی بسوی ما کنید
نوجوانان چون بیاد نرگسش نوشیدمی
اول هر جرعهٔ یاد من شیدا کنید
در شب زلف نگار دل فریبی گشت گم
بهر من روزی دل گم گشتهٔ پیدا کنید
از پی نظارهٔ دیوانگان دادند عقل
در گذشتن ای پریرویان سری بالا کنید
از دل پر غصه ما تا گرهها وا شود
خوبرویان یک بیک بند قباها وا کنید
دل بتنگ آمد مرا از نام و ننگ عاقلان
یار بیمستان مرا در عاشقی رسوا کنید
فیض میخواهد که با مستان کند هم مشربی
بر در میخانه آمد بهر او در وا کنید