ای ایرانی (در دستگاه دشتی)

آخر ای ایرانی!
تا به کی نادانی
تا چند سرگردانی
بر اروپا بنگر
شور و غوغا بنگر
کز مژگان خون رانی
باری باری بر خود کن نظری
داد ازین دربدری آه ازین بی‌خبری
عزت تو جلالت و شجاعتت کو؟
جلال تاریخی و آن برش شمشیر تو کو؟
کورش و دارای مهین خسرو و شاپورکزین
غرش و آوای سواران جهانگیر تو کو؟
*
نه به دل گفتهٔ زردشت تورا هیچ خبر
نه ز محمد خبر و نی ز علی درتو اثر
اهرمن اندر دل تو جسته مقر
پند بزرگان صدمهٔ دوران رفته ز یادت به نظر
رستم دستان سام نریمان و آن جگر شیر تو کو؟