غزل شمارهٔ ۹۰

کعبهٔ وصل تو پناه منست
طاق ابروت قبله گاه منست
چشم فتان مست خونریزت
خود زبیداد خود پناه منست
خود ره لشگر غمت دادم
غارت خان و مان گناه منست
بنگاهی اگر خراب شدم
چشم مست تو عذرخواه منست
شد دلم خون زروی گلگونت
اشک خونین من گواه من است
روی و راه دگر نمیدانم
لطف و قهر روی و راه منست
فیض روز تو هم تیره از آنست
بخت من هم سیه ز آه منست