غزل شمارهٔ ۱۸۸۰
دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست
نخلی که میوه ای ندهد خشک بهترست
زنهار تن به سایه بال هما مده
تا آفتابروی قناعت میسرست
از ناله مس مکن، نکند گوش اگر فلک
گل گوش هوش دارد اگر باغبان کرست
گر پاکشی به دامن خود، به ز جنت است
ور حفظ آبروی کنی، به ز کوثرست
دنیا پرست روی به عقبی نمی کند
هر هفت، پیش زشت به از هفت کشورست
در زیر پای عشق فتاده است آسمان
عشق این سواد را، تل الله اکبرست
از نعل واژگون مرو از راه زینهار
در زیر موج ریگ روان آب کوثرست
صائب کسی که گوشه عزلت گزیده است
در چشمها عزیز چو گوگرد احمرست