شمارهٔ ۱۴۰ - صاحب ناصرالدین دارو خورده بود او را تهنیت گفته
ای ملک پادشه شده ثابتقدم به تو
بر امر و نهی تو قدمش را ثبات باد
در ذمت ملوک جهان دین طاعتت
واجبتر از ادای صیام و صلات باد
واندر زمین مملکت از حرص خدمتت
مردم گیاه رسته به جای نبات باد
نعال بارگاه ترا گرد دستگاه
بر جای نعل و میخ هلال و بنات باد
در استخوان هرکه ز مهر تو مغز نیست
از پای مال خاک رمیم و رفات باد
بس بر جگر چو جان به لب آید ز تشنگیش
آب ار رود ز نایژهٔ حادثات باد
از آبهای دشمن تو اشک روشنست
رخسارهٔ چو نیلش ازو چون فرات باد
هر باد عارضه که به عرضت گذر کند
با نامهٔ شفا و نسیم نجات باد
ای پادشا سکندر ثانی و خضر تو
این شربت مبارکت آب حیات باد