غزل شمارهٔ ۴۵۸۴
از خرام ناز منت بر زمین داردبهار
هر طرف صد خرمن گل خوشه چین داردبهار
تختش از بادست وچتراز ابرولشکر ازپری
اسم اعظم چون سلیمان برنگین داردبهار
یک نفس یک جا ز شوخیها نمی گیرد قرار
طرفه گلگونها زگل در زیرزین دارد بهار
می تواند یک نفس تسخیر کرد آفاق را
صبح اقبالی چو شاخ یاسمین داردبهار
نامه ای سربسته از هر غنچه نشکفته ای
از برای بلبلان در آستین داردبهار
ازدل ودین می کند بی برگ هر کس راکه یافت
دست تاراج خزان درآستین داردبهار
خنده های دلگشا صائب بود در سینه اش
گربه ظاهر برجبین از غنچه چین داردبهار