غزل شمارهٔ ۴۷۲۵
از سعی، کار عشق شود خام بیشتر
پیچد به مرغ بال فشان دام بیشتر
از خط فزود شوخی آن چشم پر خمار
درنوبهار دور کند جام بیشتر
تا بر محک زدم می شیرین و تلخ را
دارم ز بوسه رغبت دشنام بیشتر
از سنگها عقیق به همواریی که داشت
تحصیل نام کرد درایام بیشتر
پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند
حرص گدا شود صرف شام بیشتر
از اوج اعتبار نیفتد اهل خلق
مست غرور افتد ازین بام بیشتر
موی سفید مرهم کافوری دل است
بیمار را سحر بود آرام بیشتر
از زاهدان سرد نفس پختگی مجوی
در سردسیر میوه بود خام بیشتر
مانند آب چشمه ز کاوش فزون شود
چندان که می خوری غم ایام بیشتر
از ره مرو به ظاهر هموار مردمان
در خاکهای نرم بود دام بیشتر
صائب به گریه کوش که از دیده سفید
آن کعبه راست جامه احرام بیشتر