غزل شمارهٔ ۳۴۱۰
من که دارم که گلم بر سر بالین ریزد؟
قطره ای چند مگر دیده خونین ریزد
بهله هر گاه کند بر کمرش دست انداز
رشک در سینه من ناخن شاهین ریزد
به امیدی که به آن گوشه دستار رسد
گل زر خود همه در دامن گلچین ریزد
بوی پیراهن یوسف به عبیری نخرد
هر غباری که ازان طره مشکین ریزد
نارسا نیست سر زلف تو در گیرایی
از کمند تو محال است یک چین ریزد
کیست بر صفحه ایام بغیر از صائب؟
کز زبان قلمش معنی رنگین ریزد