غزل شمارهٔ ۹
بهشت است آن ندانم یا بهار است
                        غلط کردم غلط، دیدار یار است
                        هلاک آن تنم کز نازنینی
                        زمین و آسمانش زیر بار است
                        مرا گوئی چرا شوریده شکلی
                        شراب است و بهار است و نگار است
                        مرا ویران دلی و جلوهٔ او
                        هزار اندر هزار اندر هزار است
                        بناکامی خوشم یا رب که آنچه
                        بکام من نگردد، روزگار است
                        رضی گویی میان کشتگان کیست
                        شهیدان تو را شمع مزار است