غزل شمارهٔ ۷۶۲
نعمت الله باز با ما وا رسید
چون که از ما بود با مأوا رسید
همچو قطره رفته بود از بحر ما
آمد آنجا باز با دریا رسید
مجلس عشقست و ما مست و خراب
کی تواند عقل اینجاها رسید
عشق بالایش بلائی خوش بود
این بلا ما را از آن بالا رسید
موج و دریا چون به هم آمیختند
عین ما گوئی به عین ما رسید
تا سر زلفش پریشان یافتیم
بر سر ما عالمی سودا رسید
داد سید حکم میخانه به ما
منصب عالی چنین ما را رسید