شمارهٔ ۱۵۱ - دریغ و آه امین
دریغ و درد که در عین نیکخواهی و مهر
                        نهفت رخ ز رفیقان نیکخواه، امین
                        دریغ و آه که در نیمشب به مرگ فجا
                        رسید روز حیاتش به شامگاه، امین
                        جدا شد از بر یاران به نیمهراه حیات
                        نبود اگرچه ز یاران نیمهراه، امین
                        امین تجار آن سید ستوده که بود
                        تمام عمر به نزد گدا و شاه، امین
                        پناه خلق، سر خاندان، حبیبالله
                        غنوده در کنف رحمت اله، امین
                        نبرده بود ز راهش چو خواجگان دگر
                        غرور دولت و سودای مال و جاه، امین
                        بعین عزّ و غنا میتوان شدن درویش
                        گر این سخن نپذیری بود گواه، امین
                        به روز حادثه داد امتحان بسی، که کند
                        پی دفاع وطن کار صد سپاه، امین
                        ز جان و مال و کسان جمله دست شست و برفت
                        زمان هجرت و آن دورهٔ سیاه، امین
                        ز حبس و نفی نرنجید و راه کج نگرفت
                        که صدق و راستیش بود تکیهگاه، امین
                        شمار سال وفاتش یکی ز یاران خواست
                        بهار غمزده گفتا: «دریغ و آه امین»