غزل شمارهٔ ۱۸۶۳
فتح و ظفر ز خودشکنی زیر دست ماست
چون زلف و خط، درستی ما در شکست ماست
آشوب عالمیم ز هر مصرعی چو زلف
سر رشته تپیدن دلها به دست ماست
باطل حجاب دیده حق بین نمی شود
دنیا بهشت در نظر حق پرست ماست
خمخانه شد تهی و ندادیم نم برون
منصور، داغ حوصله دیرمست ماست
گنجینه دار گوهر دریای رحمتیم
چون ابر، چشم پاک صدفها به دست ماست
چون توبه بهار، درین سبز انجمن
صائب به هر که می نگری در شکست ماست