غزل شمارهٔ ۹۸۱
پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست
روی تلخ بحر از آب گهر شیرین ترست
رتبه قبض است بیش از بسط پیش عارفان
عقده پیوند بر نخل از ثمر شیرین ترست
نیست زنبور عسل را شکوه ای از جان خویش
خانه چندانی که باشد مختصر شیرین ترست
پیش هر موری که نی در ناخنش منت شکست
خاک صحرای قناعت از شکر شیرین ترست
نبض تسلیم و رضا را گر به دست آرد کسی
تیر دلدوز قضا از نیشکر شیرین ترست
پش چشم هر که از غفلت نیاورده است آب
تلخی بیداری از خواب سحر شیرین ترست
سرد مهری زندگی را بی حلاوت می کند
میوه های گرمسیری بیشتر شیرین ترست
ما ز نعمت با زبان شکر قانع گشته ایم
برگ این نخل برومند از ثمر شیرین ترست
تنگ شکر ساخت صائب گوش ها را از سخن
کلک شکر بار ما از نیشکر شیرین ترست