غزل شمارهٔ ۶۲۷
هر که از اهل کمال است جلالی دارد
خوش کمالی که جمالی به کمالی دارد
نفس اهل کمال است که جان می بخشد
آفرین بر نفسش باد که حالی دارد
بسته ام نقش خیالی که نیاید به خیال
خوش خیالی که چنین خوب خیالی دارد
جام جان پر می خمخانهٔ جانانهٔ ماست
ساغر ما چو حباب آب زلالی دارد
هر کجا آینه ای در نظر می آید
او به تمثالی از آن وجه مثالی دارد
به سراپردهٔ جنت نکشد خاطر رند
زانکه در گوشهٔ میخانه جمالی دارد
هرکه او مستعد نعمت الله بود
دایم از سید این بنده سؤالی دارد