بخش ۷۲ - به اقرار آوردن معاویه ابلیس را
تو چرا بیدار کردی مر مرا
                        دشمن بیداریی تو ای دغا
                        همچو خشخاشی همه خواب آوری
                        همچو خمری عقل و دانش را بری
                        چارمیخت کردهام هین راست گو
                        راست را دانم تو حیلتها مجو
                        من ز هر کس آن طمع دارم که او
                        صاحب آن باشد اندر طبع و خو
                        من ز سرکه مینجویم شکری
                        مر مخنث را نگیرم لشکری
                        همچو گبران من نجویم از بتی
                        کو بود حق یا خود از حق آیتی
                        من ز سرگین مینجویم بوی مشک
                        من در آب جو نجویم خشت خشک
                        من ز شیطان این نجویم کوست غیر
                        کو مرا بیدار گرداند بخیر
                        گفت بسیار آن بلیس از مکر و غدر
                        میر ازو نشنید کرد استیز و صبر