غزل شمارهٔ ۲۶۴
روی در روی یار باید کرد
پشت بر کار و بار باید کرد
خوندل را زدیده باید ریخت
دل و جانرا نثار باید کرد
عشق هوش است و عقل سرپوشی
خویش را هوشیار باید کرد
بندگی و فکندگی خواهی
عاشقی اختیار باید کرد
ور طلب میکنی بزرگی و جاه
عقل با خویش یار باید کرد
گر نه عشق است در خور تو نه عقل
کار دنیات یار باید کرد
در سرت گر هوای فردوسست
یا هوا کار زار باید کرد
از جهنم اگر نداری باک
طلب اعتبار باید کرد
حق تجلی نمود از همه سو
چشم را فیض چار باید کرد