غزل شمارهٔ ۱۶۰

منصور و ان الحق ردن و دار و دگر هیچ
ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ
گر راه به مراسم کده ی عشق بیابی
الماس بنه بر دل افگار و دگر هیچ
بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
کای وای ز محرومی دیدار و دگر هیچ
از کعبه گر این بار برون ام بگذارند
ناقوس به دست آرم و زنار و دگر هیچ
عرفی به غلط شهره به زرق است ببینید
صد گل زده بر گوشه ی دستار و دگر هیچ