غزل شمارهٔ ۱۳۳۴
از بود وجود خود فنا شو
رندانه بیا حریف ما شو
خواهی که تو پادشاه باشی
در حضرت پادشه گدا شو
چون اوست نوای بینوایان
دریاب نوا و بینوا شو
در بحر محیط ما قدم نه
با ما بنشین و آشنا شو
از هستی او وجود جوئی
از هستی خویشتن فنا شو
گر بندهٔ حضرت خدائی
چون بندهٔ حضرت خدا شو
خواهی که رسی به نعمت الله
ایمن ز فنا و از بقا شو