سختی و سختیها
نهفتن بعمری غم آشکاری
                        فکندن بکشت امیدی شراری
                        بپای نهالی که باری نیارد
                        جفا دیدن از آب و گل، روزگاری
                        ببزم فرومایگان ایستادن
                        نشستن بدریوزه در رهگذاری
                        ز بیم هژبران، پناهنده گشتن
                        بگرگی سیه دل، بتاریک غاری
                        ز سنگین دلی، خواهش لطف کردن
                        سوی ناکسی، بردن از عجز کاری
                        بجای گل آرزوئی و شوقی
                        نشاندن بدل، نوک جانسوز خاری
                        بدریا درافتادن و غوطه خوردن
                        نه جستن پناهی، نه دیدن کناری
                        زبون گشتن از درد و محروم ماندن
                        بهر جا برون بودن از هر شماری
                        شنیدن ز هر سفله، حرف درشتی
                        ز مردم کشی، خواستن زینهاری
                        بهی، پراکنده گشتن چو کاهی
                        ز بادی، پریشان شدن چون غباری
                        بسی خوشتر و نیکتر نزد دانا
                        ز دمسازی یار ناسازگاری