غزل شمارهٔ ۲۳۷۶
آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه کرد
از دهان موج بیتابانه صد خمیازه کرد
از پریشان گردی گلشن زهم پاشیده بود
دام، اوراق پر و بال مرا شیرازه کرد
خنده شادی چه می جویی درین ماتم سرا؟
گل تمامی عمر خود را صرف یک خمیازه کرد
شرکت فیض شهادت بر نتابد رشک عشق
کشتن پرویز داغ کوهکن را تازه کرد
طوق زنار گلوی قمریان را پاره ساخت
سرو پیش قد موزون تو ایمان تازه کرد
با بزرگان باش صائب تا شود نامت بلند
خم فلاطون را درین عالم بلندآوازه کرد
پیش ازین هر چند شهرت داشت در ملک عراق
سیر ملک هند صائب را بلندآوازه کرد