غزل شمارهٔ ۱۹۹۴

مولوی / دیوان شمس / غزلیات

بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان
رندی از حلقه ما گشت در این کوی نهان
مدتی هست که ما در طلبش سوخته‌ایم
شب و روز از طلبش هر طرفی جامه دران
هم در این کوی کسی یافت ز ناگه اثرش
جامه پرخون شده او است ببینید نشان
خون عشاق کهن خود نشود تازه بود
خون چو تازه است بدانید که هست آن فلان
همه خون‌ها چو شود کهنه سیه گردد و خشک
خون عشاق ابد تازه بجوشد ز روان
تو مگو دفع که این دعوی خون کهن است
خون عشاق نخفته‌ست و نخسبد به جهان
غمزه توست که خونی است در این گوشه و بس
نرگس توست که ساقی است دهد رطل گران
غمزه توست که مست آید و دل‌ها دزدد
قصد جان‌ها کند آن سخت دل سخته کمان
داد آن است که آن گمشده را بازدهی
یا چو او شد ز میانه تو درآیی به میان
گر ز میر شکران داد بیابی ای دل
شکر کن شو تو گدازان چو شکر با شکران
گر چنان کشته شوی زنده جاوید شوی
خدمت از جان چنین کشته به تبریز رسان
بررسی آماری غزل شمارهٔ ۱۹۹۴ - بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان

بیشترین کلمات استفاده شده از لحاظ آماری کلمات خون، عشاق، توست، تازه، طلبش، کشته، دل، شکران، کوی، کهن می باشند. مولوی از کلمه خون ۵ بار ، عشاق ۳ بار ، توست ۳ بار ، تازه ۳ بار ، طلبش ۲ بار ، کشته ۲ بار ، دل ۲ بار ، شکران ۲ بار ، کوی ۲ بار ، کهن ۲ بار در غزل شمارهٔ ۱۹۹۴ - بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان استفاده کرده است.

کلمه تکرار
خون 5
عشاق 3
توست 3
تازه 3
طلبش 2
کشته 2
دل 2
شکران 2
کوی 2
کهن 2
غمزه 2
میر 2
شوی 2
شکر 2
جامه 2