غزل شمارهٔ ۱۹۴
دل ببردی و یکی کار دگر خواهم کرد
چیست آن؟ جان به سر کار تو در خواهم کرد
دگری روی ز تیر تو اگر میپیچید
بمن انداز، که من دیده سپر خواهم کرد
خوبرویان همه گر در نظرم جمع شوند
من ندانم که به غیر از تو نظر خواهم کرد
اگر انکار کنندم به محبت همه خلق
تو مپندار کزین کار حذر خواهم کرد
پیش خورشید رخت غایت کوته نظریست
گر به خوبی صفت روی قمر خواهم کرد
من چو از پستهٔ خندان تو کامی یابم
طفل ره باشم، اگر یاد شکر خواهم کرد
اوحدی، عاشق اویی، ز سر جان برخیز
ورنه بنشین، که من این کار به سر خواهم کرد