غزل شمارهٔ ۱۱۶۰
اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است
خوشه پروین ز رنج آسیا آسوده است
تا خط بغداد جامم هست در مد نظر
سبحه پندارم به خاک کربلا آسوده است
تا نیاید پا به سنگت، از وطن بیرون میا
دانه تا در خوشه است از آسیا آسوده است
ما چو خار از هر سر دیوار گردن می کشیم
شبنم گستاخ را بنگر کجا آسوده است
درع داودی است در راه طلب، افتادگی
از غم خار مغیلان نقش پا آسوده است
در حباب بحر اشک ما به چشم کم مبین
در ته هر قبه ای صد ناخدا آسوده است
تا تو گلبانگی ز لب صائب نمی آری برون
عندلیب باغ جنت ز نوا آسوده است