غزل شمارهٔ ۳۳
کی ببینم چهرهٔ زیبای دوست؟
کی ببویم لعل شکرخای دوست؟
کی درآویزم به دام زلف یار؟
کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟
کی برافشانم به روی دوست جان؟
کی بگیرم زلف مشکآسای دوست؟
این چنین پیدا، ز ما پنهان چراست؟
طلعت خوب جهان پیمای دوست
همچو چشم دوست بیمارم، کجاست
شکری زان لعل جانافزای دوست؟
در دل تنگم نمیگنجد جهان
خود نگنجد دشمن اندر جای دوست
دشمنم گوید که: ترک دوست گیر
من به رغم دشمنان جویای دوست
چون عراقی، واله و شیدا شدی
دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست