غزل شمارهٔ ۲۰۳۲
این بنای عالم خاک از شکست نیست
پستی عمارتی است که آن را نشست نیست
از برگریز مردم بی برگ ایمنند
رنگ شکسته را خطری از شکست نیست
پرواز می کند به پر و بال آفتاب
گلهای اعتبار جهان رنگ بست نیست
از عمر رفته حاصل من آه حسرت است
جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست
پست است بر تو طارم گردون ز سرکشی
گر سر به جیب خودکشی این سقف پست نیست
نتوان عنان عمر به تعبیر تن گرفت
سیلاب را ملاحظه از کوچه بست نیست
چشمش بود چو جام به دست سبو مدام
صائب کسی که مست شراب الست نیست