خطوتان وقد وصل
خود تو کاهل نشینی ای غافل
ناپسندست غفلت از عاقل
خیز و خود را بساز تدبیری
بر جهان زن چهار تکبیری
در میان آی چست چون مردان
صفت و صورتت یکی گردان
زآنکه باشد شعار ناپاس
از درون خبث، و زبرون پاکی
تا درون و برون نیارایی
حضرت قدس را کجا شایی؟
تا ز آلودگی نگردی پاک
نگذری از بسیط خطهٔ خاک
خویشتن پاک کن زچرک هوا
تا نهی پای در مقام رضا
تا بهکی تو چنین بخواهی زیست
میندانی که در قفای توچیست؟
راست بشنو که در جهان جهان
از اجل کس نیافتهست امان
تو چه گویی ابد نخواهی ماند؟
نامهٔ مرگ برنخواهی خواند ؟