غزل شمارهٔ ۷۸۵
عاشقان از بیش و کم آسوده اند
از وجود و از عدم آسوده اند
همدم جامند و با ساقی حریف
عارفانه دم به دم آسوده اند
سرخوشند و شادمان می می خورند
خرمند و هم ز غم آسوده اند
لطف ساقی می به رندان می دهند
این کریمان از کرم آسوده اند
بت پرستان در خرابات مغان
عاشقانه از صنم آسوده اند
لب نهاده بر لب جام مدام
از شراب جام جم آسوده اند
پادشاهان سیم بر هم می نهند
این گدایان از درم آسوده اند
غسل کرده در محیط عشق او
از حدوث و در قدم آسوده اند
در نعیم جاودان با سیدند
منعمانه از نعم آسوده اند