غزل شمارهٔ ۶۰۸۳
بر نظربازان ستم در ابتدای خط مکن
خشک مغزی در بهار جانفزای خط مکن
قطع پیوند محبت می کند مکتوب خشک
سرکشی با عاشقان در ابتدای خط مکن
می کند بیدار آب این سبزه خوابیده را
تیغ را از ساده لوحی آشنای خط مکن
چشم تا بر هم زنی این مور گردیده است مار
بی سبب تعجیل در نشو و نمای خط مکن
شعله خس می شود خامش به اندک فرصتی
تکیه بر حسن سبکسیر صفای خط مکن
از زبان بازی پریشان می شود زلف حواس
شانه را تا می توانی آشنای خط مکن
می شود زیر و زبر از لشکر بیگانه ملک
زلف را باز از سر خود از برای خط مکن
حکم نتوان بر فلک راندن به تقویم کهن
ناز بر صاحبدلان در انتهای خط مکن
از نزول آیه رحمت خجل گشتن خطاست
روی خود پنهان ز صائب از حیای خط مکن