غزل شمارهٔ ۱۴۹۰
گر ز صاحبنظر نظر یابی
نور او نور هر بصر یابی
ور درآئی به بحر ما با ما
بحر ما را پر از گهر یابی
ظاهر و باطنش نکو دریاب
مظهر و مظهرات اگر یابی
جام گیتی نما به دست آور
آفتابست و در قمر یابی
رند مستی مجو ز مخموری
که ز سوداش دردسر یابی
گذری گر کنی به میخانه
عالمی مست و بی خبر یابی
در خرابات اگر نهی قدمی
حال سید به ذوق دریابی