غزل شمارهٔ ۵۱۷

مولوی / دیوان شمس / غزلیات

ای ز بگه خاسته سر مست مست
مست شرابی و شراب الست
عشق رسانید تو را همچو جام
از بر ما تا بر خود دست دست
بازوی تو قوس خدا یافت یافت
تیر تو از چرخ برون جست جست
هر گهری کان ز خزینه خداست
در دو لب لعل تو آن هست هست
فاش شد این عشق تو بی‌قصد ما
بند بدرید ز دل جست جست
فاش شد آن راز که در نیم شب
زیر زبان گفته بدم پست پست
کرم خورد چوب و بروید ز چوب
عشق ز من رست و مرا خست خست