غزل شمارهٔ ۳۴۶۱
دیده زنده دلان اشک فشان می باشد
آب از قوت سرچشمه روان می باشد
نیست در انجمن وصل اشارت محرم
در حرم صورت محراب نهان می باشد
صیقل سینه روشن گهران گفتارست
طوطی لال بر آیینه گران می باشد
طفل را هر سر انگشت بود پستانی
روزی بیخبران دست و دهان می باشد
عاشق از عشق به معشوق نمی پردازد
کعبه اهل ادب سنگ نشان می باشد
در دل پیر تمنای جوان بسیارست
این بهاری است که در فصل خزان می باشد
می شود زندگی از قامت خم پا به رکاب
تیر را شهپر پرواز کمان می باشد
چه کند قرب به عشاق، که در دامن گل
همچنان دیده شبنم نگران می باشد
بر حذر باش ز خصمی که شود روگردان
که هدف را خطر از پشت کمان می باشد
مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل
که شب قدر نهان در رمضان می باشد
نشأة باده نگردد به کهنسالی کم
ساکن کوی خرابات جوان می باشد
زندگانی به ته تیغ سرآرد صائب
دل هرکس که به فرمان زبان می باشد