شمارهٔ ۱۸۹
خداوندا رهی را شاهدی هست
که چرخ از عشق او پروین فروشد
مدام از شاخ زلف و باغ رخسار
به عاشق سنبل و نسرین فروشد
مرا گوید به مستی هرزه بفروش
که عاشق وقت مستی آن فروشد
به پیران سر نکو ناید که چاکر
برای لوت او سرگین فروشد