غزل شمارهٔ ۳۶۵۵
غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟
غرض آلود کجا حرف بجا می گوید؟
وعده هایی که ز عشاق نهان می داری
یک به یک را گره بند قبا می گوید
باده تلخ کجا، حوصله مور کجا؟
به دو دشنام دگر غیر دعا می گوید
صحبت خوش نفسان می برد از دل تنگی
غنچه درد دل خود را به صبا می گوید
گوش ناز تو گران است، وگرنه سر زلف
موبمو حال پریشان مرا می گوید
پر ز پنبه است ترا گوش چو مینا، ورنه
همه شب پیر خرابات صلا می گوید
جمع کن خاطر از آیینه که آن روشندل
آنچه در روی تو گوید ز قفا می گوید
تو گرانخواب همان می روی از راه برون
جرس قافله هرچند درآ می گوید
گر به محراب دو ابروی تو اندازد چشم
بت پرست از ته دل نام خدا می گوید
اگر اقبال کنی، حال من سوخته را
خط جدا، خال جدا، زلف جدا می گوید
برندارم سر خود از قدم او صائب
هرکه بی پرده به من عیب مرا می گوید