غزل شمارهٔ ۱۳۹۶
همچو ما کیست در جهان تشنه
بحر جودیم و همچنان تشنه
عین آب حیات چشمهٔ ماست
چشمه در چشم ما به جان تشنه
می رود آب چشم ما هر سو
ما به هر سو شده روان تشنه
خوش کناری پرآب و دیدهٔ ماست
ما فتاده در این میان تشنه
همه عالم گرفته آب زلال
حیف باشد که تشنگان تشنه
آب دریا و تشنه مستسقی
می خورد آب ناتوان تشنه
سخن سید است آب حیات
خضر وقت امان به آن تشنه