شمارهٔ ۲۷۳ - قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است
قاضی از من نصیحتی بشنو
نه مطول به از طویلهٔ در
بارها گفتمت خر از کفه دور
خر بغایی مکن تو گرد آخر
پند احرار دامنت نگرفت
این به تصحیف تا قیامت حر
کیک دریاچهٔ من افکندی
وینکت سنگ اوفتاده به سر
هین که شاخ هجا به بار آمد
بیش از این بخ نام وننگ مبر
خشک ریشی گری کری نکند
هان وهان چاردست و پای شتر
این زمان بیش از این نمیگویم
ایها الشیخ بالسلامة مر
پس از این خون تو به گردن تو
گر بدان آریم که گویم پر