شمارهٔ ۲۱۴
ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند
گریه گرم من آتش در گلستان می زند
شمع پا در دامن فانوس پیچید و هنوز
شوق بر خاکستر پروانه دامان می زند
نیست در جیب دو عالم خونبهای یک سئوال
همتم این نغمه بر گوش کریمان می زند
عاشقان را جلوه گل درنمی آرد ز جای
لاله گاهی ناخنی بر داغ ایشان می زند