غزل شمارهٔ ۳۶۱
این دل سرگشته خود را جستجو کی میکند
عمر شد سوی صراط الله رو کی میکند
گر نباشد لطف حق یا بنده ره بین کی شود
گمرهانرا غیر لطفش جستجو کی میکند
کیست با طاعت بدل سازد گنه را غیر او
خون آهو را بجز او مشکبو کی میکند
اغنیا محتاج او، شاهان گدایان درش
اهل حاجت را نوازش غیر او کی میکند
صرصر قهرش غباری بر دلم افکنده است
ابر لطف او ندانم شست و شو کی میکند
دوست در دل میکند منزل، گر از خاشاک غیر
روبی، اما هر خسی این رفت و رو کی میکند
هر که او را رُفتن خاک درش روزی شود
تکیه بر ایوان جنت آرزو کی میکند
هر که بوئی از نسیم عشق بر جانش وزید
طیب انفاس ملک با حور بو کی میکند
فیض تا عاشق شد از لذت عقبا هم گذشت
با کسی از بهر دنیا گفتوگو کی میکند
در دل دنیا طلب کی عشق سازد آشیان
طایر گلزار جان با خار خو کی میکند