غزل شمارهٔ ۳۷۷۰
به اهل عشق نصیحت چه می تواند کرد؟
نمک به شور قیامت چه می تواند کرد؟
به آفتاب جهانسوز اوج یکتایی
هجوم شبنم کثرت چه می تواند کرد؟
نمی شود دل روشن سیه ز گرد گناه
به آب حیوان ظلمت چه می تواند کرد؟
هزار پیرهن از گرد خاکسار ترم
به من غبار مذلت چه می تواند کرد؟
درازدستی حرص و فراخ گامی سعی
به تنگ گیری قسمت چه می تواند کرد؟
متاع خوب به هر جا رود عزیز بود
به ماه کنعان غربت چه می تواند کرد؟
ز سخت جانی من سنگ پا به کوه نهاد
به من زبان ملامت چه می تواند کرد؟
ز یار شکوه بیجا چه می کنی صائب؟
به آن غرور شکایت چه می تواند کرد؟