غزل شمارهٔ ۱۱۹۲
عشق است که مبتلای اوئیم
در هر حالی برای اوئیم
مستیم و حریف می فروشیم
خاک در آن سرای اوئیم
دل داده به باد در خرابات
سرگشته و در هوای اوئیم
در بحر محیط غرق گشتیم
مائیم که آشنای اوئیم
درد آمد و دردمند میجست
می گفت که ما دوای اوئیم
چون اوست دوای بینوایان
ما بندهٔ بینوای اوئیم
از دولت بندگی سید
شاهیم ولی گدای اوئیم