غزل شمارهٔ ۵۴۴۸
ما ز سر بیرون هوای سیر گردون کرده ایم
دست ازین نه خرقه در گهواره بیرون کرده ایم
چون خمار خود به آب زندگانی بشکنیم؟
ما که می در جام ازان لبهای میگون کرده ایم
چون به پای کاروان عقل بسپاریم راه؟
ما که با فرهاد و مجنون سیر هامون کرده ایم
ساعت بد نیست در تقویم ما روشندلان
صلح کل با ثابت و سیار گردون کرده ایم
از جنون مایه دار ماست شور نوبهار
از زکات عشق خود، تعمیر مجنون کرده ایم
عمر اگر باشد تماشای اثر خواهید کرد
نعره مستانه ای در کار گردون کرده ایم!
گرچه در پرده است صائب عشق شرم آلود ما
ای بسا لیلی نگاهان را که مجنون کرده ایم