الحکایة و التمثیل
شد بگورستان یکی دیوانه کیش
ده جنازه پیشش آوردند بیش
تا که بر یک مرده کردندی نماز
مردهٔ دیگر رسید از پی فراز
هر زمانی مردهٔ دیگر رسید
تا یکی بردند دیگر در رسید
مرد مجنون گفت بر مرده نماز
چند باید کرد کاریست این دراز
کی توان بر یک بیک تکبیر کرد
جمله را باید کنون تدبیر کرد
هرچه در هر دو جهان دون خداست
بر همه تکبیر باید کرد راست
بر در هر مردهٔ نتوان نشست
چار تکبیری بکن بر هر چه هست
ورنه دنیا زود مردارت کند
مرده تر از خویش صد بارت کند
نقد دنیا گرچه بسیاری بود
چون ز دستت رفت مرداری بود