غزل شمارهٔ ۲۶۸
اندوهگنی چرا؟ عراقی
مانا که ز جفت خویش طاقی
غمگین مگر از فراق یاری؟
شوریده مگر ز اشتیاقی؟
خون خور، که درین سرای پر غم
با هجر همیشه هم وثاقی
یاران ز شراب وصل سر مست
مخمور تو از شراب ساقی
ناگشته دمی ز خویش فانی
خواهی که شوی به دوست باقی؟
جان کن، که نه لایق وصالی
خون بار، که در خور فراقی
چون در خور وصل نیست بودت
ای کاش نبودی، ای عراقی