غزل شمارهٔ ۱
مه من، به جلوهگاهی که تو را شنودم آنجا
جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آنجا؟
گه سجده خاک راهت به سرشک میکنم گل
غرض آنکه دیر ماند اثر سجودم آنجا
من و خاک آستانت، که همیشه سرخرویم
به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آنجا
به طواف کویت آیم، همه شب، به یاد روزی
که نیازمندی خود به تو مینمودم آنجا
پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم
که دگر کسی نمانده که نیازمودم آنجا
به سر رهش، هلالی، ز هلاک من که را غم؟
چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آنجا