غزل شمارهٔ ۱۷۳
دوستان امشب دوای درد محزونم کنید
بر سرم افسانهای خوانید و افسونم کنید
نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی
میشوم دیوانه گر نسبت به مجنونم کنید
لالهگون شد خرقهٔ صد چاکم از خوناب اشک
شرح این صورت به شوخ جامه گلگونم کنید
شهسوار من به صحرا رفته و من ماندهام
زین گناه از شهر میخواهم که بیرونم کنید
وصف قدش را به میزان خرد سنجیدهام
آفرین بر اعتدال طبع موزونم کنید
چشم پرخونم ببینید و مپرسید از دلم
حالت دل را قیاس از چشم پرخونم کنید
چون هلالی دوش بر خاک درش جا کردهام
شاید امروز جا بر اوج گردونم کنید