غزل شمارهٔ ۴۶۴۰
زیرتیغ از مرغ بسمل پرفشانی یاد گیر
از سبکروحان نصیحت بی گرانی یاد گیر
عمر فرصت درگذارووقت پرواز ست تنگ
در حریم بیضه بال و پر فشانی یاد گیر
ای که تمکین یاد می گیری زجسم خاکسار
از بهار عمر هم آتش عنانی یاد گیر
شهپرپرواز سامان می دهد از برگ عیش
شیوه رفتار از باد خزانی یادگیر
نیست ممکن راست کردن چوبهای خشک را
پند پیران را درایام جوانی یاد گیر
مور رااز دست خود بخشد سلیمان پایتخت
یا فرودستان طریق مهربانی یاد گیر
گر بود چون غنچه گل صد زبانت در دهان
سرفروبردر گریبان ،بی زبانی یاد گیر
در رگ زنار تاب ودر دل سبحه است تار
از دل خوش مشرب ماخوش عنانی یادگیر
گر دل شب رانیفروزی به آه آتشین
از فلک هر صبحدم اختر فشانی یاد گیر
می دهددر پرده شب عمر جاویدان به خضر
شرم همت رازآب زندگانی یادگیر
از ته دل برتو گردشوار باشد دوستی
از برای مصلحت لطف زبانی یاد گیر
می فشاند گوهر شهواراز لب زیرتیغ
از صدف صائب طریق زندگانی یادگیر