شمارهٔ ۸۴

عطار / مختارنامه / باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع

شمع آمد و گفت: چون گرفتم کم خویش
باری بکنم به کام دل ماتمِ خویش
ای کاش سرم میببریدی هر دم
تا بر زانو نهادمی در غمِ خویش